شلوارک زمستانی
سال ۱۳۱۶ که وارد برغان شدیم، مدرسهها که باز شد، پدرم، من و خواهرم را گذاشت مدرسه. آنوقت من چهاردهساله بودم و قبولم نمیکردند، اما هرطور بود رفتم و در کلاس اول نشستم. آنجا، همه از من کوچکتر بودند؛ گفتم «اینجا نمیمانم»؛ رفتم پیش مدیر که «میخواهم بروم کلاس بالاتر»؛ گفت «حالا که برای کلاس بالاتر سواد نداری»؛ گفتم «کمی